امروز : یکشنبه, ۱۱ آذر , ۱۴۰۳ - 30 جماد أول 1446
به یاد مردی از قبیله ستارهها…
یکی از همین روزهای سرد زمستانی بود که منزل آقا سید محمد جواد میزبانِ نوزاد ازراه رسیده شد، درست ۹۲ سال پیش در همین محله “برزه دماغ” کرمانشاه…
نورچشمی آقا سید، “مرتضی” نام گرفت و از همان دوران کودکی پا به پای پدر و درمکتب او درس اخلاق و عرفان تلمذ میکرد، آقا سید به «شیخ مرتضی علم الهدی» علاقه خاصی داشت و برای همین تمام تلاشش این بود مرتضای کوچک هم روزگاری بشود یکی مثل شیخ مرتضی.
کلاس درس پدر همیشه برای مرتضی برپا بود و مرتضی روزها را که به دبستان “هدایت” می رفت، مابقی روز در کلاس درس آقاسید حاضر میشد و کسب علم میکرد.
درهمین سالهای دبستان بود که نیروهای انگلیسی کرمانشاه را تصرف کردند، حادثه ای که هنوز تلخی خاطراتش در ذهن و خاطر خیلی از مردم این شهر سنگینی می کند و تلخی این روزها و دیدن رژه اشغالگران در خیابان سپه هم برای همیشه در ذهن مرتضای کوچک ماندگار شد.
…در همین روزهای سخت، این رفتار محبت آمیز پدر و کلاس درس او بود که عشق به اخلاق و عرفان و عشق به انقلاب و مبارزه گری را در جان مرتضی زنده کرده و مرتضی را برای ادامه تحصیلات حوزوی و رساندن پدر به آرزویش مصمم کرد و برای همین بعد از دبیرستان، با تاسیس حوزه علمیه کرمانشاه در مسجد حاج شهبازخان پیش اساتیدی مثل آقا میرزا پورمعتمد و سیدمحمود معصومیلاری شروع به تحصیل علوم دینی کرد.
سالها یکی یکی میگذشت و حالا مکتب درس پدر و تلمذ در محضر اساتید کرمانشاهی دیگر برای مرتضای جوان کافی نبود و برای همین او، خانواده و دیارش را ترک و برای تحصیل هرچه بیشترعلوم دینی راهی نجف شد.
بعد از رسیدن به نجف، مرتضی نامه ای به پدر نوشت تا خبر سلامت خود را داده و آقاسید را از نگرانی درآورد و در پاسخ نامه ای از پدر دریافت کرد که برای همیشه عمر راهنمای زندگی مرتضی شد. آقا سید در نامه نوشته بود: «نور چشم عزیزم مرتضی نجومی، از خداوند متعال سلامتی وجودت را مسالت مینمایم و موفق برای تحصیل و مواظبت بر درس و مباحثه بوده باشی، عزیزم عمر عزیزت را بیهوده صرف مکن که عمر باز نگردد. زیارت حضرت امیر را در شبانه روز اقلا دو مرتبه ترک ننمایی و در ترقی خود متوسل شو به آن وجود مبارک از روی خلوص که هر چه بخواهی، مرحمت میکنند و پدر پیرت را از دعا فراموش نکنی…»
این نامه دلگرمی وجود مرتضی شد و اراده او را در مسیری که انتخاب کرده مصمم تر کرد، نجف برای مرتضی صفحه ای جدید از زندگی را ورق زد و او فرصت این را پیدا کرد تا در مدارس عالمان بزرگی چون سید محمد کاظم یزدی و آیت الله آخوند خراسانی به تحصیل علوم حوزوی پرداخته و به درجه اجتهاد برسد.
سالها از اقامت مرتضی در نجف گذشت و حالا همه در نجف مرتضی را، نورچشمی آقا سید را، به نام آیت الله سید مرتضی نجومی می شناختند، آیت اللهی که در کنار فضائل دینی، اخلاقش هم زبان زد علمای شهر شده بود.
مرتضای جوان حالا باید برای خودش خانواده ای تشکیل می داد و برای همین با اجازه آقا سید و مادر، به پیشنهاد آیت الله میرزا محمد باقر زنجانی؛ استاد محبوبش، درهمان نجف با دختر آیت الله سید عباس ناجی ازدواج کرد.
زندگی سخت در نجف برای کمتر کسی قابل تحمل بود، اما مرتضی برای کسب علم و رساندن پدر به آرزویش همه اینها را تحمل میکرد و شب و روز در حجره های مختلف پای کلاس درس اساتید درس عرفان تلمذ میکرد تا اینکه در یکی از روزهای گرم تابستان خبر آوردند آقا سید در بستر بیماری افتاده و همین خبر کافی بود تا مرتضی نگران، کلاس درس و بحث را رها کرده و راهی کرمانشاه شود.
مرتضی به خانه پدری رسید، اما خیلی دیر و پیش از رسیدنش آقا سید در شب هجدهم مردادماه سال ۱۳۸۷ هجریقمری برای همیشه چشم از دنیا فروبست. غم از دست دادن پدربرای مرتضی بسیار سنگین بود و همین اندوه ابدی بود که اهتمام مرتضی را برای رسیدن به درجاتی که پدر همیشه برای پسر آرزو داشت مصمم تر کرد.
مرتضی دوباره راهی نجف شد و کلاس درس و بحث را از سرگرفت، اما بعد از سه سال و با قدرت گرفتن حزب بعث خبر آوردند که همه ایرانی ها باید از عراق بیرون بروند و همین باعث شد دست سرنوشت دوباره مرتضی را راهی سرزمین مادری کند.
مرتضی به کرمانشاه برگشت و حالا برای خودش شده بود “شیخ مرتضی”؛ همان چیزی که آقا سید همه عمر آرزویش را داشت.
مرتضی وقتی به کرمانشاه رسید که زمزمه های انقلاب از گوشه و کنار کوچه و خیابان شنیده میشد، او امام را از نجف می شناخت و برای همین به محض رسیدن به کرمانشاه و شروع فعالیت های انقلابی امام در سراسر کشور، او هم در کرمانشاه اوامر امام را یکی یکی اجرا و اعلامیه های امام را با دست خط خود می نوشت.
دست خط مرتضی به حدی زیبا بود که برای همه شناخته شده بود و حالا این دست خط زیبا با نگارش اعلامیه های امام میتوانست خطرآفرین باشد، اما مرتضی به اینها اهمیتی نمی داد و تمام خطرات را به جان خرید تا سربازی برای امام در به ثمررساندن انقلاب باشد.
دست نویس کردن اعلامیه ها کار سختی بود و برای همین مرتضی همراه چند نفر دیگر یک دستگاه تکثیر تهیه کردند و از آن به بعد زیرزمین خانه مرتضی شد چاپخانه اعلامیه های امام، چاپخانه ای که در آن روزهای خفقان، فعالیتش مساوی با مرگ اعضای آن خانواده بود، اما این خطرات برای مرتضایی که دست پرورده آقا سید بود بی اهمیت بود و او تمام وقت عمر و زندگیش را وقف مبارزه برای انقلاب کرد.
مرتضی مثل پدرش آقا سید کلاسهای درس و بحث را در خانه راه انداخت و در این کلاسها از هیچ افشاگری علیه رژیم دریغ نکرد.
سال ۵۷ تمام مبارزات پنهان چندساله مرتضی و شاگردانش علنی شد و حالا مرتضی آشکارا در منبر و مجالس مختلف از حمایت امام و افشاگری علیه رژیم صحبت میکرد، مجالسی که عمدتا با هجوم نیروهای ساواک به درگیری ختم می شد و در یکی از همین درگیری ها در مهر ۵۷ بود که «صادق صابون پز» داماد مرتضی به عنوان اولین کرمانشاهی در راه انقلاب به شهادت رسید، درگیری هایی که تا نیمه های شب ادامه پیدا کرد و جوانی دیگر به نام «مصطفی امامی» را هم به شهادت رساند….
…با پیروزی انقلاب و به پایان رسیدن سالها مبارزه، حالا مرتضی دوباره فرصتی یافت تا با خیال راحت به کلاسهای درس و بحثش برسد و حالا فرصتی پیدا کرد که تجربه و آموزه های مکتب پدر و سایر اساتید را به نگارش درآورد و از “کیمیای هستی” نوشت، از “شمیم کنعان”، از “نسیم ایمان”، از “تقریرات درس آیت الله میرزا باقر زنجانی” و … و همه این کتابها را لای چند هزار جلد کتابش در کتابخانه محبوبش گذاشت، کتابخانه ای که از دبستان همراه آقا سید برپا کرده بود و حالا تعداد کتابهایش به چند هزار جلد می رسید.
در کنار نوشتن کتاب، مرتضی حالا فرصتی پیدا کرده بود تا با فراغ بال بیشتری خطاطی کند، خطهای زیبایی که در نهایت برای او لقب “سرآمد ثلث نویسان” را به ارمغان آورد و او را به یکی از خوشنویسان جهانی تبدیل کرد…
… پاییز ۱۳۸۸ هجری شمسی است و مرتضی حالا آشیخ مرتضایی است که بیش از ۸۰ سال سن دارد و حالا هر روز برای اقامه نماز جماعت به مسجد نواب، نزدیک بازار بزرگ کرمانشاه می رود، مسجدی که همیشه جمع بسیاری از مردم و بازاریان و طلاب علوم دینی را دور خود جمع می کند و مرتضی بعد از اقامه نماز برایشان چند دقیقه ای روی منبر بحث میکند…
۲۵ آبان ۱۳۸۸؛ خانه پدری مرتضی دوباره عزادار میشود و این بار این مرتضی است که در سن ۸۱ سالگی برای همیشه چشم از دنیا فرو می بندد….
مرتضی از خانواده نجومی ها بود، خانواده ای که به گفته مرتضی “قبیله ای بودند که همه در آن از بزرگان دین و اخلاق بودند”، قبیله ای که شاید روزگاری ستاره شناس و منجم بودند اما حالا مرتضی در این قبیله مثل پدرش آقا سید و اجدادش ستارهای شده در آسمان علم و دین و هنر کرمانشاه، ستاره ای که بعد از یازده سال به یادش و برای بزرگداشتش مراسمی برپا کردند.
مراسمی که خیلی ها برای برگزاری اش پای کار آمدند، از دستگاه های دولتی و اجرایی تا دستگاه های فرهنگی و سایر نهادهای هنری، همه آمدن تا نشان دهند بعد از یازده سال از آسمانی شدن مرتضی هنوز هم یاد و خاطرش در این شهر و دیار زنده است.
به گزارش ایسنا، مهدی عبدالمالکی رییس سازمان فرهنگی و اجتماعی شهرداری کرمانشاه که میزبانی این مراسم را برعهده داشت به عنوان سخنران نخست این مراسم به فضل و علم آیت الله نجومی اشاره کرد وافزود: داشته های امروز کرمانشاه و کرمانشاهیان به برکت این بزرگان و تلاش آنهاست.
وی افزود: حیف است چنین بزرگانی که عمری را صرف مجاهدت و علم آموزی کردند در کرمانشاه و در میان نسل جوان ناشناخته بمانند و تمام تلاش ما این است تا با برگزاری مراسم بزرگداشت، این سرمایه های ارزشمند را به نسل جوان معرفی کنیم.
در ادامه مراسم صحبت های حداد عادل (رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی) در قالب یک کلیپ پخش شد که از بزرگی و مجد آیت الله میگفت، از این که این عالم فرزانه در کنار علم و اخلاق درزمینه هنر هم حرفی برای گفتن داشته و سرآمدی در میان هنرمندان خوشنویس بوده است.
حجت الاسلام هادی صادقی معاون فرهنگی قوه قضاییه هم که میهمان ویژه این مراسم بود با اشاره به بزرگی و مجد آیت الله نجومی گفت: ایشان به معنای واقعی یک انقلابی بی ادعا بودند، انقلابی که هیچ گاه نان انقلابی گری نخورد و از هیچ تلاشی در راه پیروزی انقلاب و تحقق آرمان های امام راحل دریغ نکرد.
صادقی تصریح کرد: در زمانی که کمتر کسی جرات نام بردن از امام (ره) و اعلامیه های ایشان را داشت، این عالم فرزانه با دستخط خود اعلامیه های امام را نوشته و منتشر می کردند و بعدها و با آمدن دستگاه تکثیر، منزل ایشان به محل چاپ اعلامیه های امام (ره) تبدیل شد و کمتر کسی از مبارزان انقلابی از این جریان خبر داشتند.
صادقی با اشاره به توانایی جذب بالای این عالم ربانی در ارتباط با مردم کوچه و بازار گفت: هنر جذب دلها، کار بسیار دشواری است که آیت الله نجومی به خوبی از عهده آن بر می آمدند و کوچک و بزرگ و عوام و خواص همه ارتباط خوبی با ایشان داشتند…
…امروز مرتضی را در کرمانشاه همه به آیت الله نجومی می شناسند، آیت اللهی که ستاره ای است در آسمان مفاخر کرمانشاه. یادش گرامی و راهش پُررهرو باد…
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.